ده سال اول امامت آن حضرت ، كه همزمان با دوران خلافت هارون الرشيد ملعون بود ، دوران پر بركت و خوبي براي آن حضرت به شمار مي رفت، زيرا هارون به دليل اينكه قتل امام هفتم (ع) دستگاه حكومتي او را به شدت تضعيف كرده بود ، ديگر جرأت دست درازي و جسارت به سوي امام رضا (ع) را پيدا نمي كرد. او از تزلزل حكومتش به شدت خشمگين بود! تا جايي كه ، وقتي يحيي بن خالد برمكي (لعنت الله عليه) شروع به سعايت و بدگويي در مورد امام رضا (ع) نمود ، و به رشيد گفت : «پس از موسي بن جعفر (ع) ، اينك پسرش بر جاي او نشسته ، و ادعاي امامت مي كند.» هارون ملعون كه به شدت از قتل امام پيشين ، وحشتزده و خشمناك بود ، با تندي گفت : «آنچه با پدرش كرديم ، كافي نيست؟ مي خواهي يكباره شمشير بردارم ، و همه علويان را بكشم!»
حضرت امام رضا (ع) نيز با بهره گيري از اين فرصت ، و بدون اظهار تقيه يا مخفي كردن امامتشان ، به طور علني به رفع مشكلات شيعيان مي پرداختند ، و سخنانشان به شرق و غرب ارسال مي شد. چنانچه گذشت و خواهد آمد و طبق فرمايش آن حضرت ، تا وقتي كه رشيد ملعون زنده بود ، نتوانست كوچكترين تعدي به آن حضرت داشته باشد. سرانجام ، هنگامي كه هارون ملعون براي سر و سامان دادن به اوضاع آشفته ي خراسان به اين منطقه آمده بود ، مرد. پس از او ، پسرش محمد امين (لعنت الله عليه) در بغداد به جاي او نشست ، و به اين ترتيب دوران خلافت نامشروع وي شروع شد.
برگرفته از کتاب هشتمین امام علیه السلام – نوشته حمید قلندری برد سیری
نظرات شما عزیزان: